دیونه تو صفحات وبلاگ نویسندگان
بر رخ هر انسانی نهاده خالقم یک نقاب وز دیده هر انسانی ز خلقش یک نقاب پوشیده ماند آن رخ پاک و بی آلایشش گاه آن رخ پاک شود در پس نفرت خشمگینش یکی برادر و یکی خواهر و یکی غریبه گرد ما همی گردند زین جهان چون غریبه در پس هر نگاهش رازی نهفته دارد ز ارث پدر ز ما نیم نگاهی دارد چون خورده شد آن چه را امانت دارم بود نگاهی بر خانه پدرم دارد دست ز افسار زمان چون کشیدم من لگام ز دنیا بگو باستد ، چون من تنهام داد و فریادم خاموش شود در سینه مثل فتاده زغال سرخ در خاک چو سینه اشکهایم سوز دارد و جام شرابم شیرین بارانم خشک بشد و شور وصالش ز دل ما مانده شیرین بگفتا پیری که در نظرم نگاهی کرده آنقدر صنم داری که یاسمن را گم کرده یکی درد دارد و یکی دارو با نقاب خوش زده ز صورتش آن یارو ز دیده و دست ما چه آید بکار جز راز و نیاز ز درگاه حق و همت کار الی سینه ای ده آتش افروز کین دل کوچک ما شود پر سوز یا حق ***************** با تشکر از حضور رنگینکمانی شما عزیزان موضوع مطلب : شعر پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|